تاكنون درباره طبقات مفسران، كتابهاي مختلفي نوشته شده است كه بدون شك يكي از بارزترين آنها كتاب«التفسير و المفسرون» تأليف دكتر محمدحسين ذهبي است. ذهبي در اين اثر، علاوه بر مباحث تفسيري و تاريخي، به معرفي و نقد و بررسي كتب تفسيري نيز پرداخته است. اما وي در معرفي، نقد و بررسي تفاسير مذهب اهلبيت(ع)، در چارچوب عدل و انصاف حركت نكرده كه اين هم يا ناشي از كمبود اطلاعات وي از تفاسير مذهب اهلبيت(ع) و يا به سبب تعارض با حوادث و وقايع روشن و انكار ناپذير تاريخي است.
اين نوشته شامل نقد و بررسي ديدگاههاي ذهبي درباره سه آيه معروف قرآن(تطهير، ولايت و اوليالامر) است كه مهمترين ادله برتري و فضيلت اهلبيت(ع) به حساب ميآيند و آيات ولايت ناميده ميشوند.
اهلبيت، اهل سنت، آيات ولايت، روايات، مفسران.
دكتر محمدحسين ذهبي هنگام بحث و بررسي در مورد تفسير گرانقدر «مجمع البيان في تفسير القرآن» نوشته شيخ طبرسي(متوفي/ 548 هـ.ق)، استدلال سيخ طبرسي به آيه شريفه تطهير در خصوص دلالت آن بر عصمت اهلبيت(ع) را ذكر نموده و در پايان آن، با محكوم كردن اين استدلال، اعتقاد عصمت اهلبيت(ع) را يك عقيدة فاسد و ناشي از تأثير مذهب(اماميه) قلمداد ميكند! ...1
در نقد و بررسي اين سخن مطلب زياد است ولي با رعايت خلاصهگويي آنها را بيان نموده و سپس به نتيجهگيري خواهيم پرداخت:2
مسئله «عصمت، كه امروزه از طرف پيروان مذهب اهلبيت(ع) مطرح ميشود، به هيچ وجه قابل خدشه و انكار نميباشد و با امثال سخنان فوق نميتوان از يك چنين موضوع با اهميت چشمپوشي نمود. چون مسئله عصمت پيامبر اسلام(ص) و اهلبيت آن حضرت(ص)، يك ضرورت عقلي، قرآني و روائي به حساب ميآيد كه در اينجا با رعايت اختصار ادله عقلي، قرآني و روائي آن را ارائه ميدهيم:
بر اساس دليلهاي منطقي و انكار ناپذير عقلي، عصمت پيامبران الهي و امامان دوازده گانه كاملاً ضرورت دارد. بخشي از اين دليلها به اختصار چنين است:
الف) خداوند متعال براي هدايت و راهنمايي همه انسانها پيامبراني فرستاده است كه نخستين آنها حضرت آدم (ع) و واپسين آنها حضرت محمد(ص) است.
ب) وظيفه پيامبران الهي و جانشينان پيامبر(ص) رهبري همه جانبه انسانها و رساندن كامل و بدون كم و كاست دستورهاي الهي به مردم است.
ج) اگر يكي از پيامبران الهي يا جانشينان پيامبر اسلام (ص) كاري برخلاف دستور خداوند متعال انجام دهد، اعتماد و اطمينان مردم از آنها سلب ميشود و به آنان توجه نخواهند كرد.
د) اگر يكي از پيامبران الهي يا جانشينان پيامبر اسلام(ص) دچار اشتباه، خطا يا فراموشي شوند، در رساندن حكم و دستور واقعي الهي به مردم خلل پديد ميآيد؛ براي مثال حكم تحليل به جاي حكم تحريم به مردم رسانده ميشود. بدين ترتيب، هم خلاف اراده الهي در هدايت انسانها تحقق مييابد و هم با پديدهاي به نام دلسردي مردم و عدم اعتماد به ساير حرفهاي آنان روبه رو خواهيم شد.
بدون شك در اين صورت، فلسفه بعثت انبيا و انتصاب جانشينان پيامبر اسلام(ص) بي اهميت ميگردد و معنا و مفهوم آن چناني نخواهد داشت. بنابراين، عصمت انبياي الهي و جانشينان پيامبر اسلام(ص) كاملاً ضرورت دارد.
الف) انسان موجودي اجتماعي است و ويژگيهايي چون خشم و شهوت... دارد.
ب) چنين انساني نيازمند زندگي اجتماعي است و زندگي فردي نميتواند نيازهاي بي شمارش را تأمين كند.
ج) هر زندگي اجتماعي به قانون و مجري (رهبر) شايسته نياز دارد.
د) بدون شك تعيين چنين قانون و مجري كامل و شايستهاي از عهده انسانها خارج است. تنها كسي كه از همه نيازها و ويژگيهاي مادي و غير مادي انسان آگاهي دارد، ميتواند قانون و مجري كامل و شايسته را معرفي كند؛ و او جز خداوند متعال كسي نيست. البته خود انسانها ميتوانند براي خود قانون و مجري(رهبر) برگزينند، ولي چنين كاري به كمبودهاي متعدد و مشكلات بسيار ميانجامد كه در طول تاريخ پيوسته شاهد آن بودهايم.
ح) براي دريافت اين قانون كامل از طرف خداوند متعال بايد شخصي وجود داشته باشد كه از هر گونه گناه، خطا و حتي فراموشي پيراسته باشد، قانون و دستورهاي الهي را ـچنان كه هست ـ بگيرد، به مردم ارائه دهد و به خوبي اجرا كند. همچنين ضرورت دارد جانشين واپسين پيامبر(ص) نيز بدون خطا، اشتباه و فراموشي، همان قوانين را پس از پيامبر اسلام(ص) به مردم ابلاغ كند و بدين وسيله حافظ آن باشد. اگر پيامبران الهي يا جانشينان پيامبر اسلام(ص) دچار گناه، خطا، اشتباه و فراموشي شوند، ارسال پيامبر الهي و انتصاب جانشينان پيامبر اسلام(ص) چه فايدهاي خواهد داشت؟
بنابراين، عقل سليم حكم ميكند كه رهبران الهي امتها و به ويژه رهبران الهي امت اسلامي، بايد از هر گونه گناه، خطا، اشتباه و فراموشي دور بوده، از ويژگي(عصمت) كه جامع همه اين معاني است، برخوردار باشند.
اگر به آيات نوراني قرآن كريم نيز نظر كنيم، خواهيم ديد كه خداوند نيز به عصمت گروهي از بندگانش اشاره كرده است. بي ترديد منظور از آنها پيامبران الهي و امامان منصوب از طرف خداوند متعال است. از جمله اين آيات:
آيه صد و بيست و چهارم سوره بقره:
و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين؛ «و (به خاطر آوريد) هنگامي كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگوني آزمود و او به خوبي از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: از دودمان من (نيز اماماني قرار ده) خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نميرسد.»
همانچنان كه ملاحظه ميشود، خداوند متعال در اين آيه تصريح فرموده است كه مقام امامت و رهبري امتها از آن افراد ستمكار نيست. خداوند متعال در آيات ديگر قرآن كريم، منظور از ظلم و ظالم را به خوبي بيان فرموده است؛ براي مثال در آيه سيزدهم سوره لقمان ميخوانيم:
و اذ قال لقمان لابنه و هو يعظه يا بني لاتشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم؛«(به خاطرآور) هنگامي را كه لقمان به فرزندش(درحالي كه او را موعظه ميكرد) گفت: پسرم، چيزي را همتاي خدا قرار مده كه همانا شرك ظلم بزرگي است.»
همچنين در آيه دويست و بيست و نهم سوره بقره آمده است:
و من يتعد حدود الله فاولئك هم الظالمون؛ و هر كس از حدود الهي تجاوز كند، ظالم است. بنابراين، افرادي كه قبل از ورود به دين الهي و پذيرش اسلام دچار گناه شوند، حق رهبري امت اسلامي را ندارند و به يقين خداوند متعال پيمان خود را به چنين افرادي نميسپارد. همچنين رهبري هر امتي شرطي اساسي دارد و آن دوري شخص از هر گونه ستم است كه شرك و گناه يكي از مصاديق آن به شمار ميآيد. بر اساس ديدگاه علماي لغت، ظلم به هر كاري گفته ميشود كه درغير جاي مخصوص خود انجام گيرد يا قرار داده شود.3 بنابراين، عصمت پيامبران و امامان(ع) كه رهبران و پيشوايان امتهايند، بسيار ضرورت دارد.
در منابع روايي فريقين، با احاديث و روايات متعددي مواجه ميشويم كه به صورت روشن بر عصمت پيامبر عظيم الشان اسلام(ص) و اهلبيت آن حضرت(ص) دلالت كند. با اينكه به خاطر تحريم حدودا يكصد ساله نگارش حديث و روايت و نيز بر اساس برخي مسائل، وجود چنين احاديث و رواياتي در منابع برادران اهل سنت كمياب شده است، با وجود اين در برخي از آنها ميتوان چنين رواياتي را مشاهده كرد. در اينجا با مراجعه به منابع هر دو مذهب، نمونههايي از آنها را ارائه خواهيم نمود:
1. قال رسول الله (ص): انا و علي و الحسن و الحسين و تسعه من ولد الحسين مطهرون معصومون؛4 حضرت پيامبر(ص) فرمود: «من، علي، حسن، حسين و نه تن از فرزندان حسين مطهر و معصوم هستيم.»
2. عن عبدالله بن عباس قال: قال رسول الله(ص): انا واهلبيتي مطهرون من الذنوب؛5 حضرت پيامبر اكرم(ص) فرمود: من و اهلبيت من از همه گناهان پاك و مطهر هستيم.
3. قال رسول الله(ص): الائمهبعدي اثنا عشرعدد نقباء بني اسرائيل كلهم امناء اتقياء معصومون؛6 حضرت پيامبر(ص) فرمود: «امامان پس از من دوازده نفرند، به شمار نقبا و رهبران بني اسرائيل كه همه آنها امين پروردگار و معصوم هستند.»
4. قال رسول الله(ص): من سره ان ينظر الي القضيب الياقوت الاحمر الذي غرسه الله بيده و يكون متمسكا به فليتول علياً و الائمهمن ولده، فانهم خيرهالله عزوجل و صفوته و هم المعصومون من كل ذنب والخطيئه؛7 پيامبر اكرم(ص) فرمود: «هركس دوست دارد به درخت ياقوت قرمزي نگاه كند كه خداوند آن را با دست خود كاشته است، و به آن متمسك باشد، علي و امامان از فرزندان وي را دوست بدارد. همانا آنها بهترينهاي خداوند ـ عزوجل و برگزيدگان اويند و آنها از همه گناهان و خطاها معصوم و دورند.»
5. قال اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليهالسلام: انما امرالله عزوجل بطاعهالرسول لانه معصوم مطهر، لايامر بمعصيته و انما امر بطاعهاوليالامر لانهم معصومون مطهرون لا يامرون بمعصيته؛8 حضرت اميرالمومنين امام علي(ع) فرمود: «همانا خداوند ـ عزوجل ـ به اطاعت از پيامبر دستور داده است، براي اينكه پيامبر معصوم و مطهر است و به معصيت خدا دستور نميدهد؛ و همانا خداوند به اطاعت از صاحبان امر(امامان) دستور داد؛ زيرا آنها نيز معصوم و مطهرند و به معصيت خداوند دستور نميدهند.»
ذكر اين نكته لازم است، اين روايت در تفسير و تبيين آيه پنجاه و نهم سوره نساء(آيه اوليالامر)بيان شده است. خداوند در آن آيه به طور مطلق به اطاعت از خود، پيامبر و صاحبان امر دستور داده است.
6. قال اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليهالسلام: ان الله عزوجل فضلنا اهل البيت و كيف لايكون كذلك و الله عزوجل يقول في كتابه: (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا). فقد طهرنا الله من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن، فنحن علي منهاج الحق؛9 حضرت علي(ع) فرمود: «همانا خداوند ـعزوجل ـ ما اهلبيت را فضيلت داده است و چگونه اين چنين نباشد درحالي كه خداوند ـعزوجل ـ دركتاب خود ميفرمايد: خداوند فقط ميخواهد پليدي را از شما اهلبيت دور كند و شما را كاملاً پاك سازد.» همانا خداوند ما را از زشتيهاي ظاهري و باطني تطهير فرموده است. بنابراين، ما برراه حق هستيم.
7. قال الامام الحسن المجتبي عليه السلام: انا اهلبيت اكرمنا الله بالاسلام و اختارنا واصطفانا و اجتبانا، فاذهب عنا الرجس و طهرنا تطهيراً... و طهرنا من كل افن و غيه؛10 حضرت امام حسن مجتبي(ع) فرمود: «همانا ما اهلبيتي هستيم كه خداوند ما را با اسلام تكريم فرمود و ما را اختيار كرد و برگزيد و از ما پليدي را دور كرد و كاملاً پاك گردانيد... نيز ما را از سستي رأي و گناه(خطا و انحراف) پاك ساخته است».
8. قال الامام الباقر(ع): انا لانوصف و كيف يوصف قوم رفع الله عنهم الرجس و هو الشك؛11 حضرت امام باقر(ع) فرمود:«همانا ما وصف نميشويم و چگونه وصف شود قومي كه خداوند از آنها رجس(پليدي) را كه(يكي از مصاديق آن) شك است، برداشته است.»
9. قال الامام الصادق(ع): الانبياء و الاوصياء لاذنوب لهم، لانهم معصومون مطهرون؛12 حضرت امام صادق(ع) فرمود: «پيامبران و اوصيا(جانشينان و امامان) هيچ گناهي ندارند؛ براي اينكه آنها معصوم و مطهر هستند.»
10. «قال الامام الصادق(ع): ان الشك والمعصيهفي النار ليسا منا و لا الينا؛13 حضرت امام صادق(ع) فرمود: «همانا شك و گناه در آتش جاي دارند، نه از ما هستند و نه به سوي ما توجه دارند»
11. قال الامام الرضا(ع): ان الامامه خص الله عزوجل بها ابراهيم الخليل عليه السلام بعد النبوه و الخله مرتبه ثالثه و فضيله شرفه بها و اشاد بها ذكره فقال:«اني جاعلك للناس اماماً» فقال الخليل عليه السلام بها: و من ذريتي؟ قال الله تبارك و تعالي نلا ينال عهدي الظالمين. فابطلت هذه الايه امامه كل ظالم الي يوم القيامه و صارت في الصفوه؛14
حضرت امام رضا(ع) فرمود: «همانا امامت مقامي است كه خداوند ـ عزوجل ـبعد از رتبه نبوت و خلت در مرتبه سوم به ابراهيم خليل(ع) اختصاص داد و به آن فضيلت مشرفش ساخت و نامش را بلند و استوار كرد و فرمود: همانا من تو را امام مردم قرار دادم.» ابراهيم خليل از نهايت شادي به آن مقام عرض كرد:
«از فرزندان من هم؟» خداوندـتبارك و تعالي ـفرمود: «پيمان و فرمان من به ستمكاران نميرسد.» پس اين آيه امامت را براي ستمكاران تا روز قيامت باطل ساخت و آن را در ميان برگزيدگان گذاشت.
1. قال رسول الله(ص): انا اهلبيت قد اذهب الله عنا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن؛15 پيامبر خدا(ص): «ما اهلبيتي هستيم كه خداوند از ما زشتيها و گناهان ظاهري و باطني را دور كرده است.»
2. قال رسول الله(ص): «انا و اهلبيتي مطهرون من الذنوب؛16 پيامبراكرم(ص) فرمود: من و اهلبيت من از همه گناهان پاك و مطهر هستيم.»
3. «قال رسول الله(ص):انا و علي و الحسن و الحسين و تسعه من ولد الحسين مطهرون معصومون؛17 پيامبراكرم(ص) فرمود: «من، علي، حسن، حسين و نه تن امام از فرزندان حسين مطهر و معصوم هستيم.»
4. قال رسول الله(ص): نحن اهلبيت طهرهم الله من شجره النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائكه و بيت الرحمه و معدن العلم؛18
پيامبر خدا(ص) فرمود: «ما اهلبيتي هستيم كه خداوند آنها را از گناهان پاك فرموده است. ما اهلبيت از شجره نبوت، موضع و محل رسالت، جايگاه رفت و آمد فرشتگان، خانه رحمت و معدن علم هستيم»
5. قال رسولالله(ص): نحن اهلبيت لايقاس بنا احد؛19 حضرت پيامبر(ص) فرمود: ما اهلبيتي هستيم كه هيچ كس با ما مورد قياس قرارنميگيرد.»
در توضيح اين حديث بايد ياد آور شد، با آنكه در اين حديث نبوي به طهارت و عصمت اهلبيت(ص) تصريح نشده است، ولي با تأملي اندك ميتوان عصمت آن بزرگان را دريافت. طبق حديث مذكور، اهلبيت(ع) با هيچ كس قابل مقايسه نيستند. اين امر، برتري شخصيت، معنويت و پاكي و عصمت آنها را نيز شامل ميشود.
بخشي از نتايج روايات مذكور عبارت است از:
1. پيامبرعظيم الشأن اسلام(ص) و دوازده امام از اهلبيت آن حضرت(ع)، به طور قطعي در تبليغ آئين و معارف الهي داراي بينش الهي بوده و از همه گناهان ظاهري و باطني پاك و مطهر هستند و اين ويژگي(عصمت) تنها به آنها تعلق دارد.
2. مقام رهبري و امامت امت اسلامي از عهده هر كس بر نميآيد. يكي از مهمترين شرايط و خصوصيات امام و رهبر واقعي، عصمت؛ يعني دوري از هر گونه پليدي و گناه ظاهري و باطني، در تبليغ و حفظ آئين و معارف الهي است كه جز با عنايت خاص الهي به دست نميآيد.
3. ويژگي عصمت شخصي نيست و علاوه بر استعداد الهي شخص، به عنايت الهي نيز وابسته است.
4. علاوه بر امامان و اوصيا، همه پيامبران الهي نيز از ويژگي عصمت(با تعريفي كه گذشت) برخوردارند.
5. اگر همه منابع حديثي تفسيري و تاريخي فريقين به دقت بررسي شود، آشكار ميگردد كه در طول تاريخ اسلام جز رسول عظيم الشأن اسلام حضرت محمد بن عبدالله(ع)، و امامان معصوم اهلبيت(ع)، هيچ شخص ديگري ادعاي عصمت و پاكي از گناهان ظاهري و باطني نكرده است.اين امر نشان ميدهد تنها افراد انگشت شماري از مسلمانان از ويژگي عصمت الهي بهره ميبرند و ديگران از آن محروم هستند. بنابراين، آنها براي رهبري امت اسلامي از ديگران شايسته ترند و بايد در مقام امامت و رهبري قرار گيرند. البته لازم به ذكر است كه روايات ارتباط دهنده آيه شريف تطهير به اهلبيت(ع) نيز بر عصمت و طهارت اهلبيت(ع) دلالت دارند.
با وجود اين همه دلايل روشن و قاطع، آيا ميتوان همچون دكتر ذهبي، عقيده عصمت را اعتقادي فاسد و ناشي از تأثير مذهب ناميد؟
در حقيقت مطرح شدن چنين ايرادي از طرف شخص دانشمندي مانند دكتر ذهبي بسيار شگفت آور است. البته ديدگاه مذهب اهلبيت(ع) درباره مسئله عصمت، مانند سائر مسائل و موضوعات، بسيار قويتر و مستحكم تر از آن است كه بتوان با امثال سخنان دكتر ذهبي آن را تضعيف نمود.
مفسر بزرگ مذهب اهلبيت(ع)، شيخ طبرسي نيز در تفسير آيه شريفه تطهير، قسمتي ازاين ادله قاطع را بيان نمودهاند.20
دكتر محمدحسين ذهبي درنقد و بررسي تفسير گرانسنگ مجمع البيان في تفسير القرآن، به استدلال شيخ طبرسي(م 548 ق) به آيه ولايت(مائده: 55) در اثبات رهبري حضرت عليبنابيطالب(ع) متعرض شده و پس از نقل استدلالها و بيانات شيخ طبرسي در خصوص آيه مذكور، چنين مينويسد: «بدون شك اين مطالب سست است چون حديث صدقه دادن علي(ع) در حال نماز ـ كه محور كلام ميباشد ـ يك حديث جعلي و بدون اصل و اساس است... .»21
در نقد و بررسي اين سخن نيز با رعايت اختصار مطالبي را ارائه خواهيم نمود.خداوند متعال در سوره مباركه مائده ميفرمايد:
انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقميون الصلوﺓو يؤتون الزكوﺓ و هم راكعون؛ سرپرست و ولي شما تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آوردهاند و همانها كه نماز را بر پا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند.22
با توجه به اينكه سخن دكتر ذهبي به احاديث بيان كننده شأن نزول آيه ولايت متوجه ميشود، قبل از هر چيز نگاهي اجمالي به شأن نزول آن خواهيم داشت.
بر اساس روايات و احاديث فراوان مذهب اهلبيت و اهل سنت و اعتراف مفسران معروف فريقين، روزي فقيري وارد مسجد النبي(ص) در شهر مدينه شد واز اهل مسجد درخواست كمك نمود، ولي هيچ كس به وي كمك نكرد. آن فقير دست به آسمان بلند كرد و چنين گفت: خدايا! شاهد باش كه من در مسجد پيامبر خدا تقاضاي كمك نمودم، ولي هيچ كس به من چيزي نداد. امام علي بن ابي طالب(ع) كه در اين هنگام مشغول نماز و در حال ركوع بود، با انگشت خود به آن فقير اشاره كرد و سائل جلو آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد و رفت... .
پس از اين، آيه ولايت«آيات 55 و 56 از سورهء مائده» نازل شد.23
اين شأن نزول با تفاوتهاي جزئي از برادران مذهب اهلبيت و اهل سنت نقل شده و درمنابع تفسيري و حديثي فريقين موجود است. از ميان اصحاب پيامبر اسلام(ص) شخصيتهايي همچون عبدالله بن عباس، عمار ياسر، ابوذر غفاري، جابر بن عبدالله انصاري، بلال حبشي، انس بن مالك، ابو رافع، عمرو بن عاص، امام حسين بن علي(ع) و خود امير مؤمنان(ع) و نيز زينالعابدين(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) روايتگر اين حادثه عظيم هستند. بر اساس پژوهشهاي انجام گرفته، اين شأن نزول با 24 طريق برادران اهل سنت و با 19 طريق از مذهب اهلبيت(ع) نقل شده است24 كه اين هم جايي براي ترديد در اصل قضيه مورد اشاره باقي نميگذارد.
روايتهاي متعدد و مختلف اين قضيه، درمقام خود بر تواتر آن دلالت دارد و امكان ندارد كه اصحاب معروف و امامان معصوم(ع)، براي جعل اين روايات دست به دست هم داده و آن را منتشر ساخته باشند. از طرف ديگر، مناسب است در اينجا نگاهي به منابع تفسيري و حديثي فريقين در خصوص شأن نزول آيه ولايت داشته باشيم كه همه آنها، البته با تفاوتهاي اندك، بر نزول آيه ولايت پس از صدقه دادن امام علي(ع) در حال ركوع دلالت روشن دارند:
1. فرات ابن ابراهيم الكوني از علماي قرن 3 و 4 هـ.ق: تفسير الفرات الكوفي، ص123ـ24.
2. محمد بن مسعود السمرقندي(م 320 ق) تفسير العياشي، ج1، ص327ـ 329.
3. شيخ طوسي(385 ـ460 هـ.ق) التبيان في تفسير القرآن، ج3، ص558.
4. شيخ صدوق(م385هـ.ق) الخصال، ج2، ص580، ح1.
5.شيخ كليني(م329هـ.ق) اصول كافي، ج1، ص146،ح11.
6. شيخ طوسي(م60 هـ.ق) الامالي، ص549، حديث 1168.
7. شيخ طبرسي(م548 هـ.ق) مجمع البيان في تفسير القرآن، ج3، ص324.
8. شيخ ابوالفتوح رازي(م554 هـ.ق) تفسير ابوالفتوح رازي، ج7، ص19ـ 29.
9. سيدهاشم بحراني(م107هـ.ق) البرهان في تفسير القرآن، ج2، ص474ـ 488.
10. فيض كاشاني(م091هـ.ق) تفسير الصافي، ج2، ص44ـ46.
11. شيخ عبدعلي جمعه الحويزي(م1112هـ.ق) تفسير نور التقلين، ج1، ص643 ـ 648.
12. شيخ محمدبن محمدرضا القمي(م1125هـ.ق) تفسير كنز الدقائق، ج4، ص145ـ156.
13. سيدهاشم بحراني، غايهالمرام، ج2، ص20ـ21، حديث 17.
14. علامه مجلسي(م1111هـ.ق) بحارالانوار، ج35، ص187، ح7.
15. علامه اميني، الغدير، ج1، ص196 و... .
16. علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج6 ص5.
منابع تفسيري و حديثي اهل سنت
1. محمد بن جريرطبري(م310هـ.ق) جامع البيان، ج4، ص288ـ289، جزء 6.
2. نصر بن محمد سمرقندي(م375هـ.ق) تفسير السمرقندي، ج1، ص445.
3. جارالله زمخشري(م528 هـ.ق) الكشاف، ج1، ص649.
4. محمد بن احمد قرطبي(م671 هـ.ق) الجامع الاحكام القرآن، ج6، ص221.
5. عبدالله بن احمد نسفي(م710هـ.ق) تفسير النسفي، ج1، ص456.
6. عبدالرحمن بن محمد ثعالبي(م875 هـ.ق) تفسير الثعالبي، ج2، ص396.
7. عبدالله بن عمر بيضاوي(م791هـ.ق)تفسير البيضاوي، ج1، ص272.
8. اسماعيل بن كثير دمشقي(م774هـ.ق)تفسير القرآن العظيم، ج2، ص73ـ74.
9. جلال الدين سيوطي(م911هـ.ق) الدر المنثور في التفسير المأثور، ج3، ص104ـ106.
10. ابوالسعود محمد بن محمد العمادي الحنفي(م987هـ.ق) تفسير ابن السعود، ج2، ص289.
11. حاكم حسكاني(از علماي قرن پنجم) شواهد التنزيل، ج1، ص161ـ 168.
12. خوارزمي(م568 هـ.ق)المناقب، ص266 حديث 248.
13. جلال الدين سيوطي، لباب التقول في اسباب النزول، ص117.
14. ابن عساكر شافعي، تاريخ دمشق، ج2، ص409، حديث 908ـ 909.
15. علي بن احمد الواحدي النيشابوري(م468هـ.ق) ص113ـ114.
16. ابن مغازلي الشافعي، مناقب عليبنابيطالب، ص311، احاديث 354ـ 358.
17. گنجي شافعي، كفايهالطالب، ص228 و250ـ251.
18. شيخ سليمان قندوزي حنفي، ينابيع الموده، ص115.
19. محب الدين طبري شافعي، ذخائر العقبي، ص88 و102.
20. ابن صباغ مالكي، الفصولالمهمه، ص123 و108
21. شوكاني،فتح القدير، ج2، ص53.
22. كلبي، التسهيل و التنزيل، ج1، ص181.
23. ابن جوزي حنفي، تذكرهالخواص، ص18 و 208.
24. شبلنجي، نورالابصار، ص70.
25. هيثمي، مجمع الزوائد، ج7، ص17.
26. ابن ابي الحديد معتزلي، شرح نهج البلاغه، ج13،ص277
27. ابن حجر هيثمي، الصواعق المحرقه، ص24.
28. هندي، كنز العمال، ج15، ص146، حديث 416 و ص95، حديث 269.
29. ابن اثير، جامع الاصول، ج9 ص478.
30. ابن طلحه شافعي، مطالب السوول، ص31 و...
اينها بخشي از منابع تفسيري و حديثي مذهب اهلبيت و اهل سنت بود كه در مورد نزول آيه ولايت درباره عليبنابيطالب(ع) سخن گفتهاند.
علاوه بر مفسران مذهب اهلبيت، تعدادي از مفسران معروف اهل سنت نيز بر اختصاص آيه ولايت به امام علي(ع) و نزول آن پس از صدقه دادن عليبنابيطالب(ع) در حال نماز تاكيد نمودهاند كه در اينباره ميتوان از جارالله زمخشري(م528 هـ.ق)25 عبدالله بن احمد نسفي(م710هـ.ق)،26 عبداللهبن عمر بيضاوي(م791هـ.ق)27 و ديگران نام برد. همچنين ديگر مفسران نامي مذهب اهل سنت نيز همچون محدثان و دانشمندان فريقين، اين روايات را به صورتهاي مختلف دركتب و آثار خود نقل نموده و تا كنون هيچ يك از آنها ادعاي جعلي بودن اين روايات را نكردهاند.
در اينجا بايد از جناب دكتر ذهبي پرسيد كه با كدام دليل و با كدام توجيه علمي، در مقام انكار چنين حقيقت بزرگ و درخشان است؟ البته اگر بعد از رسول مكرم اسلام(ص) نوشتن حديث و روايت ممنوع نميشد و نيز اگر برخي رويكردهاي غير منطقي نبود، ما امروز شاهد چنين رواياتي در مهمترين كتب حديثي برادران اهل سنت مانند صحيح بخاريو صحيح مسلمنيز ميبوديم.
ولي به هر حال، منابع موجود تفسيري و حديثي برادران اهل سنت نيز براي اين امر كافي است و انكار اين حقيقت با ادعاي جعلي بودن روايات مذكور كاملاً بياساس و به دور از علم و منطق است. از طرف ديگر، نبايد فراموش كرد كه اگر جعلي بودن اين روايات را بپذيريم در درجه نخست ضربه سنگيني بر اعتبار منابع تفسيري و حديثي برادران اهل سنت وارد خواهد شد. بنابراين ادعاي جعلي بودن اين روايات در واقع نشستن بر روي شاخه و تيشه زدن بر آن است.
زيرا تعداد قابل توجهي از منابع تفسيري و حديثي اهل سنت در مورد شأن نزول آيه ولايت سخن گفته و روايات مربوط را بدون تضعيف يا جرح و نقد نقل كردهاند. اينك نوبت دانشمندان منصف و اهل منطق است كه در خصوص ادعاي بي اساس دكتر ذهبي قضاوت كنند و سخن حق و حقيقت را بر زبان جاري سازند.
بخش سوم: آيه اوليالامر(نساء 59) و رهبران امت اسلامي
ذهبي دركتاب خود ،هنگام ارائه گزارش از تفسير صافي، نوشته فيض كاشاني (م1091هـ.ق)، به مباحث و توضيحات ارائه شده از سوي فيض كاشاني درباره آيه اوليالامر(نساء59) ميپردازد و درباره ديدگاه فيض كاشاني چنين مينويسد:
و مثلاً عند قوله تعالي في(59) من سوره النساء.... نراه يحمل هذه الايهوفق مذهبه فيقصر اوليالامر عليالائمهمن اهل البيت خاصه، اما من عداهم فليسوا اوليالامر و ليس يجب علي احد ان بقوم بطاعته...؛28
به طور مثال، وي را ميبينم كه هنگام تفسير آيه59 از سوره نسا، اين آيه را بر اساس مذهب خود تفسير نموده و اوليالامر را تنها مخصوص امامان اهلبيت قرار ميدهد. اما غير آنها اوليالامر نيستند و اطاعت آنها نيز بر كسي واجب نيست.
براي تبيين درستي يا نادرستي ديدگاه مطرح شده، بهتر است ابتدا نگاهي گذرا به تفسير و تحليل آيه شريفه اوليالامر بيفكنيم و سپس به جمعبندي كلي درباره مطالب فوق بپردازيم.
آيه اوليالامر در واقع آيه 59 از سوره مباركه نساء است كه خداوند متعال در آن ميفرمايد:
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اوليالامر منكم...؛
اي كساني كه ايمان آوردهايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر را و صاحبان امر از خودتان را...
بر اساس ادله عقلي و نقلي ميتوان منظور از صاحبان امر در اين آيه شريفه را در دو قسمت جداگانه معرفي نمود و براي آن دو نمونه متفاوت بيان كرد كه عبارتاند از:
بر اساس دلالت ظاهري آيه مورد بحث خداوند متعال به مسلمانان دستور اطاعت مطلق و بدون چون و چرا ازصاحبان امر و رهبران خاص را ميدهد. از همين دستور و بيان مطلق و بدون قيد و شرط ميتوان نتيجه گرفت كه اطاعت مطلق و بدون چون و چرا تنها از معصومان انجام ميشود و شامل ديگران نميگردد.29 چون دستور اطاعت مطلق از افراد غير معصوم، در واقع نوعي دستور به گناه محسوب ميشود و خداوند متعال از چنين نسبتي منزه است. خداوند ميفرمايد:«قل ان الله لايأمر بالفحشاء؛30 بگو: خداوند هرگز به كارهاي زشت دستور نميدهد.» بديهي است كه افراد غير معصوم به خاطر نداشتن خصلت الهي عصمت، گاه دچار لغزش و گناه ميشوند و به همين خاطر اطاعت مطلق و بي چون و چرا از آنها جائز نيست. در احاديث صحيح و معتبر نيز به اين مسئله اشاره شده است كه چند نمونه از آنها را ارائه ميكنيم.
امام علي(ع) ميفرمايد:
انما امرالله عزوجل بطاعه الرسول لانه معصوم مطهر و لايامر بمعصيته، و انما امر بطاعه اوليالامر لانهم معصومون مطهرون لايأمورن بمعصيته؛31 «همانا خداوند عزوجل به اطاعت از پيامبر(ص) دستور ميدهد، چون پيامبر معصوم و پاك از هرگونه گناه است و هرگز به معصيت الهي دستور نميدهد. و همانا خداوند به اطاعت از صاحبان امر دستور ميدهد، براي اينكه آنها معصوم و مطهر هستند و هرگز به معصيت الهي فرمان نميدهند.»
ابوبصير در حديثي صحيح نقل ميكند كه از امام صادق(ع) درباره همين آيه پرسيدم و آن حضرت(ع) فرمود:
نزلت في علي بن ابي طالب و الحسن و الحسين عليهمالسلام...؛32 «اين آيه درباره عليبن ابيطالب حسن و حسين(ع) نازل شده است.»
امام باقر(ع) در حديثي فرموده است:
«ايا نا عني خاصه امرالله جميع المومنين الي يوم القيامهبطاعتنا؛33 خداوند (در اين آيه) به طور خصوص ما (اهلبيت) را اراده نموده و تا روز قيامت به اطاعت مؤمنان از ما (اهلبيت) دستور داده است.»
گفتني است كه اين احاديث و امثال آنها اشاره به نمونهها و مصاديق حقيقي و اكمل آيه اوليالامر دارند كه اطاعت آنها به صورت مطلق و بدون چون و چرا تا روز قيامت بر همه امت اسلامي واجب گشته است.
بر اساس معناي ظاهري آيه اوليالامر و ادله ديگر عقلي و نقلي، غير از امامان معصوم(ع) ساير رهبران امت اسلامي با دارا بودن چند شرط اساسي، صاحبان امر اسلامي به حساب ميآيند. اين شرائط اساسي عبارتاند از:
1. دستورهاي آن حاكم و يا رهبر غيرمعصوم، در راه استحكام نظامي تأمين كننده منابع عموم مردم باشد.
2. فرمانهاي وي صرفاً درچهارچوب شريعت مقدس اسلامي باشد.
با توجه به اينكه خداوند هرگز به معصيت و گناه فرمان نميدهد، بنابراين هم از نظر عقلي و هم از نظر قرآن و سنت، اطاعت از هيچ كس در كار معصيت و گناه جائز نيست. امام علي(ع) چنين نقل ميكند كه پيامبر اسلام(ص) فرمودند:
لا طاعه لبشر في معصيهالله؛34 در معصيت الهي اطاعت از هيچ كس لازم نيست.» پيامبر اكرم(ص) درحديث ديگري ميفرمايد: «من امركم بمعصيهفلا تطيعوه؛35 «هر كس به شما دستور (انجام) معصيت دهد، هرگز از او اطاعت نكنيد.»
بدون شك در چنين حالتي، اطاعت از چنين رهبراني، مطلق نيست، بلكه مشروط به شرايط ويژه است وبه همين خاطر ميتوان آنها را مصاديق نسبي آيه اوليالامر ناميد. نبايد فراموش كرد كه آيات قرآن كريم معاني ظاهري و باطني و وجوه مختلف دارد و همچون ماه و خورشيد براي همه زمانها و ملتها در جريان است. بنابراين نميتوان در خصوص تغيير فوق اشكال تراشي نموده و آنرا رد كرد.
از طرف ديگر، عقل نيز حكم ميكند كه براي حفظ نظم، اطاعت از رهبران و قوانين حاكم فقط در چهار چوب شريعت مقدس اسلام ضروري است و بنابراين در اين باره مشكلي پيش نخواهد آمد. البته بايد گفت كه شايد تفسير ارائه شده فوق براي اولين بار مطرح ميشود. اما در عين حال براي اثبات آن، ادله متعددي وجود دارد كه طرح آنها در اين مقاله مختصر امكانپذير نيست.
پس از اين توضيحات فوق بايد گفت كه فيض كاشاني آيه اوليالامر را بر اساس مذهب و عقيده خود تفسير نكرده و توضيحات او در خصوص آيه اوليالامر بيان كننده مصاديق حقيقي و اكمل آيه، مورد بحث است. اين هم علاوه بر معناي ظاهري آيه اوليالامر، از روايات معتبر و احياناً صحيح نيز به دست ميآيد. اگر فيض كاشاني در صدد نفي كامل مصاديق نسبي آيه اوليالامر باشد، در اين صورت ميتوان آن را در جاي خود نقد و بررسي نمود. اما بدون شك دكتر ذهبي به خاطر همين نكته، فيض كاشاني را مورد انتقاد قرار نداده است.
1. محمدحسين ذهبي، التفسير و المفسرون، ج2، ص110 ـ 111، دارالكتب الحديث، چاپ دوم، 1976م.
2. جهت اطلاع بيشتر ر.ك: ايلقار اسماعيل زاده، تفسير تطبيقي آيه تطهير از ديدگاه مذهب اهلبيت واهل سنت، ص115 ـ 123 ، 191 ـ 304، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، قم چاپ اول، 1382 ش.
3. ر.ك: راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ص537، ماده ظلم، دارالقلم، دمشق، چاپ اول، 1996م.
4. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص64،ح30، انتشارات طوس، قم، چاپ دوم، 1363ش.
5. طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج9، ص207. دارالمعرفه، بيروت، چاپ اول، 1986م.
6. تاج الدين محمد بن محمد شعيري، جامع الاخبار، فصل7، ص19، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت چاپ اول، 1986م.
7. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص57، ح211.
8. شيخ صدوق، الخصال، ص139، حديث158، تحقيق علي اكبر الغفاري (ره)، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، چاپ اول، 1990م.
9. سيد شرف الدين علي استرآبادي، تأويل الايات الظاهره، ص450 تحقيق استاد ولي، موسسه النشر الاسلامي، قم، چاپ دوم، 1417 هـ.ق؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج25، ص213 ـ 214، ح 4، موسسهالوفاء، بيروت چاپ دوم، 1983م؛ سيدهاشم بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج6، ص260ـ261 ح16، موسسهالاعلمي للمطبوعات، بيروت، چاپ اول، 1999م.
10. شيخ طوسي، الامالي، ص562، ح1174، تحقيق مؤسسه البعثه، قم، چاپ اول، 1414هـ.
11. شيخ كليني، الاصول من الكافي، ج2، ص182، ح16، تحقيق، علي اكبر الغفاري(ره)، دارالكتب الاسلاميه، تهران،چاپ سوم، 1388ق.
12. شيخ صدوق، الخصال، ص608، ح9.
13. شيخ كليني، الاصول من الكافي، ج2، ص400، ح5.
14. همان، ج1، ص199، ح1؛ شيخ صدوق، الامالي، ص537، ح 1، موسسهالاعلمي للمطبوعات، بيروت، چاپ پنجم، 1990م؛ عيون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص217، ح1.
15. ابوشجاع شيرويه ديلمي، الفردوس بمأثور الخطاب، ج1، ص54، ح144، تحقيق سعيد زغلول، دارالكتب العلميه، بيروت، 1406هـ.ق.
16. جلالالدين سيوطي، الدار المنثور في التفسير المأثور، ج6، ص605 ـ 606 ، دارالفكر، بيروت، 1993م.
17. ابراهيم بن محمد جويني خراساني، فرائد السمطين، ج2، ص133، ح430، تحقيق محمد باقر محمودي، موسسهالمحمودي، بيروت 1980م. قندوزي حنفي، ينابيع الموده، ج3، ص504، تصحيح و تحقيق علاء الدين الاعلمي، موسسهالاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1997م.
18. ابن ابي حاتم، تفسير القرآن العظيم، ج9، ص3133، ح17680، تحقيق اسعد محمد الطيب، المكتبه العصريه، بيروت، 1999م؛ سيوطي،الدرالمنثور في التفسير المأثور، ج6، ص606.
19.الفردوس بمأثور الخطاب، ج4، ص283، ح6838،؛ ينابيع الموده، ج2، ص230.
20. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج8، ص560 ـ 588.
21. دكتر ذهبي، التفسير و المفسرون، ج2، ص109.
22. مائده،(5)، آيه55.
23. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج3، ص326 ـ327.
24. ر. ك: شيخ ناصر مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، ج4، ص424ـ 425، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ 27، 1378ش.
25. تفسير الكشاف، ج1، ص649، نشرالبلاغه، قم، چاپ دوم، 1415 هـ.ق.
26.تفسير النسفي، ج1، ص456، دارالكلم الطيب، بيروت، چاپ اول،1998م.
27. بيضاوي، تفسير البيضاوي، ج1، ص272، دارالكتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1998م.
28. ذهبي، التفسير و المفسرون، ج2، ص170.
29. رك: شيخ طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج3، ص236، تحقيق احمد حبيب قيصر العاملي، داراحياء التراث العربي، بيروت. بي. تا. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج3، ص100؛فخر رازي، تفسير فخر رازي، ج10، ص148 ـ 149، دارالفكر، بيروت، بي.تا.
30. شيخ صدوق، الخصال، ص139، حديث 158.
31. اعراف(6)، آيه 28.
32. الاصول من الكافي، ج1، ص286 ـ 287، حديث1.
33. الاصول من الكافي، ج1، ص286، حديث1، العياشي،تفسير العياشي، ج1، ص247، حديث153، تحقيق سيدهاشم رسولي محلاتي، المكتبه الاسلاميه، تهران،1380 هـ.ق.
34. سيوطي، الدار المنثور في التفسير المأثور، ج2، ص577.
35. همان، ج2، ص576.
* فارغالتحصيل كارشناسي ارشد در رشته علوم قرآن و حديث از مدرسه عالي امام خميني(ره).